امروز بعداز ظهر برای افطار دعوت شدیم...بعد..مسیر خونه عمه جان طوری بود که مجبور بودیم یه قسمت کوتاهی از راه رو از یه جاده خارج شهر بریم...توی راه که میرفتیم..خوب...یه ماشین سنگین بود که عقبش نوشته بود...
دریای غم ساحل ندارد
پاروبزن لعنتی
یعنی علنا همینکه نوشتم براتون پشتش نوشته بود...در آخرین مرزهای نستعلیق..البته امیدوارم کلمه نستعلیق رو درست نوشته باشم...آقا وقتی خواستیم ازش سبقت بگیریم نصفمو از پنجره بیرون آوردم و داد زدم(پارو بزن لعنتیییییییییییییی)...خوب...راننده ماشین سنگین رو دیدم که غشه رفت از خنده...بعد برام کلی بوق قطاری زد...آخر آلودگی صوتی...منم براش با تمام وجود دست تکون دادم.....هرچند این حرکاتم با انتقاد شدید اطرافیان روبرو شد ولی ارزششو داشت.......حال کردم...بخدا............هانی هستم...................مرسی
نظرات شما عزیزان:
|